سندرم کمپارتمان Compartment Syndrome یا کمپارتمنت وضعیتی است که در آن بر اثر بالا رفتن فشار بافت در اندام، درد شدیدی در آن بوجود میاید. این افزایش فشار منجر به کاهش جریان خون بافت و در نتیجه کاهش اکسیژن رسانی به عضلات و اعصاب میشود. این وضعیت معمولا بدنبال صدمات شدید اندام ایجاد شده و اگر به فوریت درمان نگردد موجب آسیب دائمی در عضلات و اعصاب اندام میشود. در بعضی منابع به این عارضه ایسکمی ولکمن Volkman"s ischemia هم میگویند.
اندام های انسان ( بازو، ساعد، دست، ران، ساق، پا) معمولا از یک یا چند استخوان تشکیل شده که در اطراف این استخوان ها، بافت های نرم شامل عضلات، عروق و اعصاب قرار دارند. دور تا دور این بافت های نرم را هم پوست پوشانده است. اگر اندام را یک کیسه از جنس پوست در نظر بگیریم که داخل آن کیسه را بافت های نرم و استخوان ها پر کرده اند، با دقت بیشتر متوجه میشویم که این کیسه حجره حجره است. به زبان دیگر، پرده هایی به نام فاشیا در داخل این کیسه وجود دارد که آن را به خانه های کوچکتری تقسیم میکند.
بافت های نرم در داخل این خانه های کوچکتر قرار گرفته اند. هر کدام از این حجره ها یا خانه ها را یک کمپارتمان میگویند. پس هر اندام از چند کمپارتمان کوچکتر تشکیل شده است مثلا ساق چهار کمپارتمان دارد. این پرده ها یا فاشیاها در واقع داربستی بر روی استخوان هستند که بافت های نرم و بخصوص عضلات را در سر جایشان نگه میدارند.
یکی از خصوصیات این فاشیاها اینست که قابلیت کش آمدن زیادی ندارند. نتیجه اینست که هر گروه بافت نرم در درون یک کمپارتمان احاطه شده است که قابلیت اتساع ندارد. اگر به دلایلی داخل این کمپارتمان خونریزی کند و یا مایع میان بافتی ترشح شود، چون کمپارتمان قابلیت اتساع ندارد فشار داخل آن بالا میرود. افزایش فشار داخل کمپارتمان بسیار خطرناک است چون فشار از اطراف به عروق خونی زیاد شده و موجب بسته شدن این عروق میشود.
نتیجه آن، کاهش جریان خون و کاهش خونرسانی به بافت ها است. خون و در نتیجه اکسیژن به اندازه کافی به عضله و عصب نمیرسد و در نتیجه آن، عملکرد این بافت ها دچار اختلال میشود. کمبود اکسیژن در عضلات موجب افزایش تورم در آنها میشود و این افزایش تورم به تشدید عارضه کمک میکند. در واقع تورم و کاهش خونرسانی و مجددا تورم یک سیکل معیوب را ایجاد میکنند که با بازخورد مثبت موجب تقویت خود میشود.
اگر این افزایش فشار به فوریت تصحیح نشود عضلات و اعصاب بر اثر کمبود اکسیژن دچار تغییرات غیر قابل برگشت شده و حتی ممکن است کاملاً از بین بروند. سندرم کمپارتمان تقریبا در هر کمپارتمانی میتواند بوجود آید ولی بیشتر در کمپارتمان جلویی ساق دیده میشود.
کوفتگی و له شدگی عضله بدنبال ضربه شدید به عضله یا ماندن زیر آوار
سندرم دکوروین (De Quervain"s syndrome )
سندرم دکوروین (De Quervain"s syndrome ) عبارت است التهاب و ضخیم شدن غلاف مشترک تاندون دورکننده بلند شست (Abductor pollicis longus ) و تاندون بازکننده کوتاه شست (Extensor pollicis brevis ) در ناحیه مچ دست. التهاب و ضخیم شدگی در غلاف مشترک این دو تاندون منجربه تنگ شدن آن می گردد که این خود می تواند باعث اختلال در حرکت تاندون ها شده، به طوری که به تدریج تاندون ها نیز درگیر می شوند. شیوع این سندرم در خانم ها به نسبت زیادی بیشتر از آقایان است.
تصویر زیر:
نام های دیگر
*De Quervain"s Tenovaginitis
*De Quervain"s tenosynovitis
*De Quervain"s stenosing tenovaginitis
علل
برخی از عواملی که ممکن است در ایجاد سندرم دکوروین نقش داشته باشند عبارتنداز:
*فعالیت های تکراری در حرکات شست
*شکستگی در قسمت انتهایی استخوان رادیوس
*آرتریت روماتویید
علایم و نشانه ها
*درد و حساسیت در ناحیه تحتانی استخوان رادیوس در مسیر تاندون های درگیر (خارج زایده استیلویید رادیوس)
*درد ممکن است به طرف ساعد یا انگشت شست نیز انتشار پیدا کند
*تشدید درد به هنگام استفاده زیاد از شست
*احتمال وجود یک برجستگی کوچک و حساس در نزدیکی بالای مفصل مچ دست
*دردناک بودن حرکت اکستانسیون و ابداکسیون مقاومتی شست
درمان
درمان سندرم دکوروین ممکن است درارتباط با موارد زیر باشد:
*استراحت
*تعدیل فعالیت های روزمره جهت کاهش فشار به غلاف مشترک تاندون ها و تاندون های درگیر
*استفاده از اسپلینت جهت محدود کردن حرکت شست
*تزریقات استروییدی
*فیزیوتراپی
*جراحی جهت بازکردن غلاف مشترک تاندون های درگیر
منبع تصویر:
http://www.pinnacle-ortho.com /
دبیر علمی نهمین کنگره بین المللی ام اس که در تهران در حال برگزاری است، گفت: “طی 10 سال آینده در هر خانواده ایرانی یک نفر به بیماری اماس مبتلا خواهد شد
به گزارشپارس، آقای عظیمی گفت که شهرهای تهران و اصفهان بیشترین شیوع ابتلا به این بیماری را دارند. به گفته یک متخصص، یکی از عوامل اصلی این بیماری پخش امواج پارازیت ماهواره در تهران از فراز برج میلاد و از مراکز مختلف در شهرستانهاست. لذا کسانی که برای تماشای کنسرت یا استفاده از رستوران به برج میلاد مراجعه می کنند در معرض بیشترین تشعشع قرار می گیرند.
به گزارش خبرگزاری مهر، همچنین آنتن های پخش کننده امواج تلفنهای همراه که بر روی ساختمانها و نقاط دیگر شهر نصب شده اند از نظر توان پخش ، تحت نظارت هیچ ارگانی نیستند و ملاک میزان توان تشعشعی ، آنتن دهی موفق موبایل مشتریان در نقاط مختلف شهر است .
لذا مشاهده می شود که پخش امواج آنها با چند برابر توان استاندارد مجاز صورت می گیرد قاعدتا مخابرات باید هزینه بیشتری متحمل شود و آنتن های بیشتر را با توان پایین تر نصب کند تا پوشش دهی مشتریان به نحو صحیح صورت گیرد. آمار دقیقی از تعداد مبتلایان به این بیماری در ایران منتشر نشده است، اما بر اساس آخرین اطلاعات وزارت بهداشت، بیش از 40 هزار نفر در ایران به بیماری اماس مبتلا هستند. این بیماری یکی از شایعترین بیماریهای سیستم اعصاب مرکزی (مغز و نخاع) است و در اثر تخریب غلاف میلین ایجاد می شود. میلین غلافی است که فیبرهای عصبی را احاطه می کند و در انتقال سریع امواج عصبی نقش دارد. در حالت طبیعی با وجود این غلاف امواج عصبی به سرعت منتقل می شود و این امر موجب توانایی بدن در ایجاد حرکات هماهنگ و موزون است. در بیماری ام اس این غلاف عصبی به تدریج تخریب می شود و بدین ترتیب امواج عصبی از مغز به خوبی منتقل نمی شود.
دبیر علمی نهمین کنگره بین المللی ام اس که در تهران در حال برگزاری است، گفت: “طی 10 سال آینده در هر خانواده ایرانی یک نفر به بیماری اماس مبتلا خواهد شد
به گزارشپارس، آقای عظیمی گفت که شهرهای تهران و اصفهان بیشترین شیوع ابتلا به این بیماری را دارند. به گفته یک متخصص، یکی از عوامل اصلی این بیماری پخش امواج پارازیت ماهواره در تهران از فراز برج میلاد و از مراکز مختلف در شهرستانهاست. لذا کسانی که برای تماشای کنسرت یا استفاده از رستوران به برج میلاد مراجعه می کنند در معرض بیشترین تشعشع قرار می گیرند.
به گزارش خبرگزاری مهر، همچنین آنتن های پخش کننده امواج تلفنهای همراه که بر روی ساختمانها و نقاط دیگر شهر نصب شده اند از نظر توان پخش ، تحت نظارت هیچ ارگانی نیستند و ملاک میزان توان تشعشعی ، آنتن دهی موفق موبایل مشتریان در نقاط مختلف شهر است .
لذا مشاهده می شود که پخش امواج آنها با چند برابر توان استاندارد مجاز صورت می گیرد قاعدتا مخابرات باید هزینه بیشتری متحمل شود و آنتن های بیشتر را با توان پایین تر نصب کند تا پوشش دهی مشتریان به نحو صحیح صورت گیرد. آمار دقیقی از تعداد مبتلایان به این بیماری در ایران منتشر نشده است، اما بر اساس آخرین اطلاعات وزارت بهداشت، بیش از 40 هزار نفر در ایران به بیماری اماس مبتلا هستند. این بیماری یکی از شایعترین بیماریهای سیستم اعصاب مرکزی (مغز و نخاع) است و در اثر تخریب غلاف میلین ایجاد می شود. میلین غلافی است که فیبرهای عصبی را احاطه می کند و در انتقال سریع امواج عصبی نقش دارد. در حالت طبیعی با وجود این غلاف امواج عصبی به سرعت منتقل می شود و این امر موجب توانایی بدن در ایجاد حرکات هماهنگ و موزون است. در بیماری ام اس این غلاف عصبی به تدریج تخریب می شود و بدین ترتیب امواج عصبی از مغز به خوبی منتقل نمی شود.
کنفوسیوس در 550 سال پیش از میلاد مسیح در استانی به نام “لی” در چین پا به این دنیا نهاد و در 70 سالگی در همان مکان از دنیا رفت. نام واقعی اش “کونگ” بود و شاگردانش او را با نام “کونگ فوت سو” یا همان “استاد کونگ” می خواندند. مسیونرهای انگلیسی این نام را “کنفوسیوس” تلفظ کردند و او نیز به همین نام مشهور گشته است.
استاد اخلاق و رسوم باستانی چین بود و بعد از مدتی به خاطر استعداد سرشار و خرد فراوانش به دربار شاه راه یافت. دوره حیات او مقارن با بحرانهای سیاسی و اجتماعی در چین بود. در این میان کنفوسیوس اعتقاد داشت که برپایی دوباره حکومت عادل “شاه جاناکا” تنها راه نجات مردم از فسادهای اجتماعی است و در ترویج اعتقاد خود تلاش بسیار نمود. درسهای اخلاق او در مورد نحوه خداپسندانه زیستن در کنار همنوعان است که از آن جمله می توان به لزوم فراگرفتن دانش، داشتن صداقت، پاکی اهداف در زندگی و آداب زندگی خانوادگی اشاره کرد.کنفوسیوس در مورد افراد زاهد و گوشه نشین میگوید:
انسان نمیتواند با پرندگان و درندگان زندگی کند، اگر نتوانم با همنوعانم زندگی کنم، پس با چه کس دیگری زندگی نمایم؟ انسانهایی که فقط نگران پاکی خود هستند، در واقع رابطه پاک بین انسانها را از بین میبرند.
در 33 سالگی لائوتسه ی خردمند و کهن سال را ملاقات کرد و از او درسهای زیادی آموخت. در میان سالی وزیر عدالت و بعد از مدتی نخست وزیر حکومت وقت شد. در اثر خرد و لیاقت وی، بسیاری از مشکلات حل شد و چین دورانی طلایی را آغاز نمود، هرچند که در اثر دسیسه بدخواهان، این دوران چندان به طول نینجامید. کنفوسیوس از مقامش کنار رفت و به مدت 12 سال به مسافرت در داخل کشور پرداخت. در سالهای پایانی عمر به زادگاهش بازگشت و تا هنگام مرگ در همان جا ماند.
بزرگان همیشه آرامند و حقیران همیشه مضطرب
بزرگان بر خود سخت می گیرند و حقیران بر دیگران
اگر به راه خطا رفتی از بازگشتن نترس
لذت باید به اشتراک گذاشته شود، در حالیکه ناراحتی مساله ای خصوصی است.
در حیرتم که وجود ناچیز خودم را در مقابل عظمت آفریدگان و این دنیای بزرگی که در آن زندگی می کنم، به چه تشبیه کنم.
من نمی دانم که جهان مرا چه می داند؟ اما من خود را مانند کودکی می بینم که در کنار ساحل سرگرم بازی است و گاه و بیگاه با یافتن سنگ ریزه ها و یا گوش ماهیهای زیباتر و صافتر از حد معمول، خوشحال می شود؛ حال آنکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان کشف نشده پیش رویم گسترده است.
سقراط در حدود سال 470 پیش از میلاد در “آلوِپِکا” در یونان متولد گردید. در جوانی سروشی غیبی ندا داد که در میان مردمان، خردمندتر از سقراط نیست. وی به بررسی این موضوع پرداخت.
در آن دوران سوفسطائیها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش میدادند و ادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. سقراط با این روشن فکران که ادعای علم و دانش داشتند به بحث می پرداخت و در انتهای مباحثه اثبات می نمود که آنان هیچ دانشی ندارند. پس به این نتیجه رسید که از همه خردمندتر است، زیرا به غفلت و نادانی خود پی برده است. او تنها راه شناختن خداوند را در شناخت مخلوق خداوند و یا همان خودشناسی می دانست و عقیده داشت که تنها از طریق فروتنی می توان به گمراهی و نادانی خود پی برد و خود واقعی را شناخت.
وی بسیاری از بزرگان آتن را که مدعی علم و دانش بودند، به همین صورت محکوم ساخت و این البته برای آنان خوشایند نبود. عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی که پیش آمده بود، باعث شد تا سقراط را در سال 399 پیش از میلاد به محکمه بکشانند. در محکمه سقراط متهم شد که با افکارش جوانان شهر آتن را بی دین و فاسد کرده است. به دلیل همین اتهامات، برای او تقاضای مرگ شد. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهامها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. با این وجود دادگاه حکم به قتل او با جام زهر داد.
سقراط در خصوص زیبایی میگوید :
وقتی چیزی زیباست، یگانه علت زیبایی آن است که از “خود زیبایی” چیزی در آن نهفته است.
به عبارتی دیگر، برای زیبایی، یک منشاء الهی قائل است. با آنکه که در میان مردمی جاهل زیست، خرد و دانش او در تمامی ادوار مثال زدنی است. سقراط پایه گذار فلسفه در جهان و استاد مسلم منطق بود، تا جایی که می توان گفت اصول منطق نشات گرفته از وی می باشد. سقراط خوشبختی را در ثروت، قدرت یا شهرت نمیدید، بلکه تنها آنرا در زندگی روحانی و انجام کارها در جهت روح پاک می دانست. پس راز خوشبختی در شناخت جوهره خوبی، حقیقت و زیبایی است. معتقد بود که استاد حقیقت بودن یک قاعده و قانون نیست، بلکه مرحلهای است که باید به آن دست یافت، مرحله ای که خود، یقیناً در ورای آن قرار داشت.
آلبرت اینتشین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم آلمان از پدری به نام هرمان اینشتین و مادری به نام پیش از ازدواج پاولین کخ به دنیا آمد. او پسر اول از دو پسر خانواده بود. خانواده در سال بعد به شهر مونیخ که در آن هرمان و برادرش یعقوب یک کارگاه مهندسی برق دایر کرده بودند نقل مکان کرد، یکسال پس از آن دختری به نام ماریا نیز در خانواده به دنیا آمد. خانواده آنها با فرهنگ، کتاب دوست و دوستدار موسیقی بود و به داشتن شیوه های فکری لیبرال و مبرا از خشک اندیشی مباهات می کرد. پیش از آنکه اینشتین به مدرسه برود واقعه ای رخ داد که او را دگرگون کرد.
به گفته خود او بچه چهار یا پنج ساله ای که بودم پدرم به من یک قطب نما نشان داد که از مشاهده آن احساس دیدن یک معجزه را کردم. در وراء اعماق آن گونه اشیاء باید چیزهایی نهفته می بود- گسترش جهان اندیشه ما به یک معنا با فاصله گرفتن از مفهوم معجزه است که تحقق پیدا می کند.». اینشتین در شش سالگی وارد مدرسه شد. او گرچه آبش با معلمان ابتدایی خود در یک جوی نمی رفت درآنجا عملکرد آموزشی خوبی داشت. او در سالهای نخست مدرسه شاگردی ضعیف بود اما واقع امر آنست که نمره هایی عالی می گرفت و برخلاف روش یادگیری حفظی آزار دهنده و سخت مدرسه بارها شاگرد اول کلاس نیز شد. اینشتین در ده سالگی به دبیرستان (گیمنازیوم) نمونه لوئیتپولد انتقال یافت و در آن تحت آموزش سخت سربازخانه مانند معمول آن ایام قرار گرفت. اینشتین تا پانزده سالگی در گیمنازیوم لوئیتپولد باقی ماند و در آن به گرفتن نمره های خوب در دروس ریاضی و زبان لاتین ادامه داد. او همیشه هم محبوب مربیان خود نبود. معلم درس یونانی او زمانی به پدر او هرمان گفته بود که “فرقی نمی کند که آلبرت چه رشته ای را برای حرفه آینده زندگی خود انتخاب کند، هریک را برگزیند درآن ناکام خواهد ماند.”
در دوره دبیرستان دو اتفاق درخور توجه خاص برای او پیش آمد. نخست آنکه در دوازده سالگی مصمم به حل معمای جهان بزرگ شد. در آن سال که مطالعه مادام العمر خود درباره جهان بزرگ را شروع کرد نسخه ای از کتاب هندسه اقلیدس نیز به چنگ آورد که در آینده از آن بارها به نام کتاب مقدس هندسه یاد کرد. او حساب دیفرانسیل و انتگرال را نیز به شیوه خودآموزی یاد گرفت. شخص دیگر موثر در زندگی اینشتین، ماکس تالمود از دوستان نزدیک خانوده او بود. او به اینشتین کتابهایی درباره علوم و بعداً درباره فلسفه برای خواندن می داد و بعد ساعتها با او درباره آنها به گفتگو می نشت. سرگرمی ذوقی اصلی اینشتین چه در روزهای دبیرستان و چه در سالهای آینده زندگی موسیقی بود. آلبرت با خودآموزی نوازندگی پیانو را یاد گرفت و تا پایان عمر به نواختن پیانو و ویولن ادامه داد.
کسب و کار برقی پدر اینشتین در سال 1894 به شکست انجامید و خانواده به شهر میلان ایتالیا نقل مکان کرد اما آلبرت برای اینکه دبیرستان را تمام کند در مونیخ نزد اقوام باقی ماند. او که در مدرسه اکنون از پیش نیز ناشادتر شده بود و غم دوری از خانواده هم داشت از کار مدرسه دل کنده و به آن بی اعتنا شد. نمرات امتحانی اش لطمه دید و کار او به آنجا کشید که یکی از معلمان از وی خواست دیگر از مدرسه برود. آلبرت این پیشنهاد را پذیرفت و بی آنکه والدینش را مطلع کند گیمنازیوم را بدون اخذ مدرک دیپلم ترک کرد. اینشتین چندی بعد شنید که مؤسسه پلی تکنیک زوریخ از داوطلبان دیپلم دبیرستان نمی خواهد و به جای آن از آنها یک امتحان ورودی می گیرد. وی برای دادن این امتحان در سال 1895 به زوریخ رفت و گرچه در امتحان مواد ریاضی و علوم نجومی از عهده برآمد، در کل موفق نشد. پس از آن در سال 1896 بار دیگر در امتحان ورودی مؤسسه شرکت کرد و این بار برای گذرانیدن یک دوره چهارساله که وی را واجد شرایط شغل دبیری می کرد، پذیرفته شد. اینشتین در بهار سال 1900 دوره درسی خود را در پلی تکنیک زوریخ تمام کرد و در جستجوی یافتن کاری پرداخت. او درجه دانشگاهی خود را در رشته فیزیک و همزمان با سه دانشجوی دیگر که هر سه بلافاصله با سمت مدرس دستیار به استخدام خود دانشگاه درآمدند گرفت. اینشتین که مایل نبود از نظر مالی سربار خانواده باشد بویژه که خانواده درگیر مشکلات مالی نیز بود سرانجام توانست یک شغل معلمی پاره وقت گرچه موقتی پیدا کند. اینشتین سرانجام در ماه ژوئن سال 1902 با مساعدت مارسل گراسمن در اداره ثبت اختراعات سوئیس در برن کاری با عنوان کارشناس فنی درجه سه بدست آورد. با فرارسیدن سال 1905 سن او دیگر به بیست و شش سال رسید و در محیط کار خود اداره ثبت اختراعات شهر برن احترام زیادی کسب کرده بود. خلاقیت فکری او در آن ایام از هر زمان دیگری بیشتر بود. اینشتین در ماه مه سال 1905 کار تألیف مکالمه ای را به پایان آورد که هفده سال بعد جایزه نوبل را نصیب او می کرد. او در ژوئن آن سال نیز مقاله دیگری نوشت که به پاس آن به دریافت درجه دکترای دانشگاه زوریخ نائل آمد. اینشتین پس از چهار مقاله علمی دیگر در مجله علمی بسیار معتبر آنالن در فیزیک منتشر کرد که مقاله سوم آن نظریه نسبیت خاص، دید انسان درباره جهان هستی را برای همیشه تغییر داد. او همه این توفیقات را با کار در تنهایی در اتاق پشتی آپارتمان کوچک خود در برن به دست آورد. نظریه نسبیت خاص را چنانچه بخواهیم برای یک دانشجوی فیزیک خلاصه کنیم به این صورت بیان می کنیم:
1 – سرعت نور همواره ثابت است.
2- در حرکت با سرعت نور زمان متوقف می شود.
3 – در حرکت با سرعت نور، جرم متحرک بینهایت می شود . E=MC2
باید گفت نظریه نسبیت خاص مدعی نسبی بودن همه چیز نیست و فقط می گوید که چیزهایی مانند زمان و مکان (فضا) که از نظر دنیا مطلق بودند، نسبی هستند و چیزی مانند سرعت نور که نسبی انگاشته می شد، مطلق است.
بنا به اظهارات اینشتین، نسبیت سبب می شود که حوادث برای یک ناظر در مقایسه با ناظری دیگر کندتر پیش بروند و این شامل وقایع مربوط به زندگی مانند فرآیند پیری نیز می شود.
اینشتین به مقاله سال 1905 خود گونه ای پانوشت ریاضی نیز افزود. وی در آنجا وجود رابطه ای بین انرژی و جرم را به اثبات رسانید. به موجب فرمولی که وی برای کمی کردن آن رابطه به دست داد محتوای انرژی (E) مقدار ماده ای به جرم M برابر با حاصلضرب مقدار جرم در مجذور سرعت نور (C) است. این فرمول را عموماً به صورت E=MC2 می نویسند. مقاله سال 1905 اینشتین امروزه نه تنها به صورت یک نظریه بلکه به مثابه بیانی از واقعی بودن نسبیت نیز پذیرفته اند. اهمیت نظریه نسبیت خاص برای علم به اندازه اهمیت وجود اتم برای آن بنیادی است. پس از نظریه نسبیت خاص، فرضیه نسبیت عام را پیشنهاد داد. چکیده آنچه اینشتین در نظریه نسبیت عام خویش نشان داه است چنین است:
1 – جرم لختی (اینرسی) دو کلمه مختلف برای چیز واحدی است (اصل هم ارزی)
2 – در اندیشه پیرامون فضا باید چهار بعد را در نظر گرفت: طول، عرض، ارتفاع و زمان. زمان بعد چهارم است و هر حادثه که در کیهان رخ دهد در یک جهان چهار بعدی فضا- زمان است که روی می دهد.
3 – فضا- زمان به سبب اجرام بزرگی مانند خورشید خمیده یا تورفته است. میزان این تورفتگی میزان قوت یا شدت میدان جاذبه ثقلی (گرانی) است. سیاره ای مانند زمین که به گرد خورشید در حرکت است مسیرش از آن رو بیضی شکل نیست که خورشید آن را به خود می کشد، بلکه از آن رو است که میدان (تورفتگی که در فضا به سبب حضور جرم خورشید به وجود آمده است) به گونه ای است که کوتاهترین مسیر ممکنی که سیاره می تواند در فضا- زمان در پیش بگیرد یک بیضی است.
براساس دو فرضیه نسبیت خاص و عام انیشتین اندازه های یک جسم متحرک در سمت حرکت با سرعت نور به صفر تمایل پیدا می کند و زمان متوقف می شود. به این دلیل سرعت نور (000/ 300 کیلومتر بر ثانیه) بالاترین سرعت ممکن تمام سرعتهاست. انیشتین علاوه بر آن در کنار مسائل زیادی که مطرح کرده است ادعا می کند که کائنات پایان ناپذیر نیست، بلکه فضایی در خود بسته و پایان پذیر است. انیشتین علاوه بر چاپ و نشر نظریه نسبیت عام دو مقاله دیگر در سال 1917 انتشار داد. یکی از این دو مقاله به برانگیزی الکترونها به تابش نور می پرداخت که مفهومی بود که سرانجام اساس کار لیزر رها شد و دیگری به ساختار کیهان می پرداخت که امروز آن را عموماً اساس دانش کیهان شناسی جدید می دانند. این تلاشهای فکری زیاد در مدتی به آن کوتاهی سرانجام لطمه خود را زد و او نیز مانند (نیوتن و ماکسول) در اثر آن کارهای فکری دشوار دچار ناراحتی عصبی شد وضع جسمی او نیز به هم خورده بود. او حتی در مدتی که ضعف جسمی داشت به گونه چشمگیری مولد و خلاق بود از جمله فرضیه های بعدی او توضیح و بیان ریاضیاتی قوانین نیروی گرانش و الکترومغناطیس می باشند. در سالهای پایانی زندگی دیگر تندرستی او رو به زوال بود به طوریکه دیگر نه ویولن می توانست بنوازد و نه توان انداختن زورق بادبانی خود را به آب داشت. اینشتین در تاریخ 19 آوریل سال 1955 در سن 76 سالگی در حالی که در خواب بود در بیمارستان پرینستون درگذشت. اینشتین چیزی بیش از یک دانشمند، یک فیلسوف و یک سیاستمدار بود. او مدتهای طولانی در خاطره کسانی که او را می شناختند، زنده خواهد ماند. فردی متعهد و فروتن که نبوغ علمی او شناخت و آگاهیهای جدیدی را از اسرار عالم برای تمام جهانیان به ارمغان آورد و در تاریخ بشر او به عنوان یکی از بزرگترین متفکران که در زمین وجود داشته و زندگی کرده است، به شمار می آید.